بسم الله الرحمن الرحیم
از میان خاک ها مجموعه ای از چند یادداشت است که از میان خاک ها و به بهانه ی خاک های جبهه ها و اردو های خاکی راهیان نور نوشته ام. دوست دارم این چند روز که هنوز خاطراتش در ذهنم زنده تر است، یکی یکی منتشرشان کنم، شاید وسطش یادداشت دیگری هم آمد و زدم جاده خاکی ولی تا آخر تعطیلات 14 روزه ی اول 95 جاده آسفالته ی وبلاگ ثانیه ""از میان خاک ها""ست.
دعوت
مراسم تحویل سال نو و مناجات با صاحب الزمان، مثل بقیه مردم؟ کلا این بچه هایی که برای زیارت بی خیال سال تحویل کنار مامان و بابا می شوند مثل بقیه نیستند. مراسم تحویل امسال خیلی عادی متفاوت بود. ندیده بودم که دم سال تحویل کلی جوان دور هم بنشینند و اشک بریزند و اشکشان از افسردگی هم نباشد.
بعد از سال تحویل و عید مبارکی های معمول ، اتوبوس سر کج می کند به سوی طلائیه. طلائیه حالم خوب نبود. درگیر بودم و گرم سخن گفتن با بچه ها.
کاش یکی از این بچه هایی که می باریدند را واسطه می کردم که ببیند اگر قرار نیست ببارم چرا اینجا حاضرم؟!
طلائیه هم...
می گویند نه رزق است نه قسمت بل که دعوت است. دعوت کرده اند ما را؟ ما؟ من را می گویم، خودش را. با قصه های 94 چرا مرا خوانده اند؟ خوانده اند که بی محلی کنند؟
ای که مرا خوانده ای
راه نشانم بده...
:: برچسبها: سفرنوشت از میان خاک ها