سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هشت دقیقه ای که نمی گذرد
نظرات ()

بسم الله الرحمن الرحیم

 ساعت را می بینید؟ اگر یک وقت فکر کردید که ساعت 14:52 دقیقه است سخت در اشتباهید، دقیقا دوازده ساعت بعد یا قبل از چهارده و پنجاه و دو دقیقه را نشان می دهد! بله ساعت هشت دقیقه مانده به سه ی صبح است. حالا اینکه چرا هشت دقیقه مانده به سه زیادی کند می گذرد را در چند خط آینده خواهید فهمید.شیفت شب را خیلی ها فقط تصور می کنند و خیلی ها هم (شاید یکی مثل شما) حتی تصور هم نمی کنند ولی موجودات دوپایی در این ملت وجود دارند که علاوه بر تصور، آن را با پوست و گوشت و استخوان چشیده اند. حالا پلیس و نگهبان و دکتر و پرستار و دانشجوی رادیولوژی خیلی فرقی نمی کنند، مهم این است که شیفت شب می روند این موجودات.

 

شیفت شب

 


بسته به شغل و کار مزه ی شیفت شب ها متفاوت است ولی همه‌ی آن ها مثل چای یا قهوه یک ته‌مزه ی تلخ دارند. ته‌مزه ی تلخ دوری از خانواده، آن هم در پاسی از شب و شاید زمان طلوع آفتاب. البته تنهایی هم هست که خب چون گاهی همین تنهایی هم شیرین است ازش به عنوان تلخی یاد نمی کنیم. از تلخی اش که بگذریم شیرینی هم دارد، البته شیرینِ شیرین هم نباشد مثل تلخیِ قهوه طعم غریبی دارد که لذت بخش است. شیرینی شیفت شب باز هم به شغل و کار وابسته است ولی در کار ما همه ی شیرینی همان دلخوشی از این است احساس میکنی داری کاری برای کسی انجام میدهی و امید داری که این کار حالش را بهتر کند. همین که از اتاق با رضایت بیرون می‌رود و گاهی لبخند و تشکر هم روی لبانش باشد. همین که حاصل کار خودت را روی مانیتور میبینی و حتی خوشحال می شوی که اتفاق خاصی نیافتاده و حتی اینکه گاهی می یابی چه شده و این راز را با خودت نگه میداری تا کسی برای بیمار کاری کند و حالش بهتر شود. به هر حال این ها بیشتر مزه ی خود کار است تا مزه ی شیفت شب ولی خب همه اش با هم حساب می شود دیگر.در حاشیه بگویم که گاهی آرزو می‌کنم بیمارانی را که واسطه ی درمانشان می شوم ،روز دیگری بیرون مثلا در خیابان ببینم ولی بعید میدانم آن ها من را بشناسند یا حتی یادشان بماند. اما خب به هر حال برای خیلی هایشان به این صحنه که دوباره ملاقات کنیم و استثنائا مرا هم خاطرشان باشد فکر کرده ام.

و اما هشت دقیقه ای که نمی گذرد؛این دقایقی که به خاطرشان تا اینجای کار کشاندمتان چند دقیقه ای است که وقت خستگی انتظارش را می کشم تا نوبت استراحتم شود بعد از هشت ساعت درگیری با بخش! و شانس شما این هشت دقیقه با این هشت ساعت جور شد و نمی خواهم این هشت ها  را به بیمارستان «امام رضا (ع)» ربط دهم.خلاصه ضمن اینکه دست ما کوتاه است و خرما بر نخیل، شیفت شب با حال است، چه میدانم کاش می توانستید تجربه اش کنید.

 

خدا قسمتتان کند...




نویسنده : محمد جاویدی
تاریخ : یکشنبه 95/3/2
زمان : 10:36 عصر


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.