سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از میان خاک ها/امانت
نظرات ()

بسم الله الرحمن الرحیم

 

از میان خاک ها مجموعه ای از چند یادداشت است که از میان خاک ها و به بهانه ی خاک های جبهه ها و اردو های خاکی راهیان نور نوشته ام. دوست دارم این چند روز که هنوز خاطراتش در ذهنم زنده تر است، یکی یکی منتشرشان کنم، شاید وسطش یادداشت دیگری هم آمد و زدم جاده خاکی ولی تا آخر تعطیلات 14 روزه ی اول 95 جاده آسفالته ی وبلاگ ثانیه ""از میان خاک ها""ست.

 

 

امانت

 

داشتم با خاک ها بازی می کردم و یکی هم از شهدا می گفت. مثل همه ی مناطق دیگر که از شهدا می گویند. همینطور که دستم را توی خاک قفل کرده بودم احساس کردم دستم را گرفته اند. محکم هم گرفته بود. راوی می گفت بچه ها را به عقب بردند؟ والله نبردند، مگر جوان رشید بیست و چند ساله قد و قواره اش توی یک کیسه برنج جا می شود؟ دستم را گرفته بودند، من هم دلم را امانت گذاشتم شلمچه. این شد که امانت دادم دلم را و قرار شد که اگر خواستند پسم دهند که هیچ ولی اگر بنا بر برنگرداندن امانت بود، خودشان بشویند و پاکش کنند و برش گردانند.

 

دست شهید در دستم، زیر چادر مشکی آسمان اولین پیمانی که بستم این بود که دلم را شلمچه بگذارم و بروم.





:: برچسب‌ها: سفرنوشت از میان خاک ها
نویسنده : محمد جاویدی
تاریخ : جمعه 95/1/6
زمان : 11:16 صبح


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.