![]() |
بسم الله الرحمن الرحیم
حتی یک فنجان آب جوش
پس از چندی حالم برای نوشتن خوش است، این مدت که به لطف شهرآرا و ابر و باد و مه و حتی خورشید حال خوشی برای نوشتن نداشتم دلم پر می زد برای این وبلاگ، ولی امروز خوب شدم که بنویسم. همین الان هم که این ها را تایپ میکنم و به آراستن این نوشته فکر میکنم نمیدانم که چه باید بگویم، آنقدر حرف دارم ولی انگار همین نوک انگشتم باشد، نمیریزد روی کاغذ.
سوژه ثابت نوشتههای این موقع رفتن تابستان و شروع سوز های سرد پائیز است. همیشه گفته ام خیلی پائیز را دوست ندارم. هیچ چیز به بهار نمی رسد و خوش به حال نیمکره ی جنوبی که هوایش دارد کم کم گرم می شود و شکوفه ها میآیند و زمینشان زنده میشود.
گذشته از این حرف های دخترانه، روزگارم بوی غربت میدهد. راحت بگویم حتی یک لیوان آب جوش خشک و خالی هم از گلویم پایین نمیرود. دیگر طول و تفصیلش را اینجا نمی شود گفت و کوبیدشان به دیوار اینترنت که نامحرم زیاد است. ما که امیدمان به خداست، خودش تدبیر کند این زندگی را و خودش توفیق بدهد بر تلاشی که شایسته است.
اللّهُمَّ فَصَلِّ عَلی محمّد و آلِه و حَبِّبْ اِلیَّ ما رَضیتَ بِهْ/خدایا بر محمد و خاندانش درود فرست و آنچه را خود برای من میپسندی، در چشم دلم آراسته گردان*
شکّر به صبر دست دهد عاقبت ولی بد عهدی زمانه زمانم نمیدهد
شب عید غدیر 1395
عید ولایت مبارک
(چقدر از این تبریک های کلیشه ای بدم می آید اه)
_____________________________________
* دعای پانزدهم صحیفه سجادیه، ترجمه محمد مهدی رضایی نشر معارف
![](http://themeupload.theme-designer.com/46/image/9.gif)
![](http://themeupload.theme-designer.com/46/image/10.gif)